۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

رای که نمی دهم هیچ, از خانه هم خارج نمی شوم

بر این اعتقاد بوده و هستم که آنقدر باید بر در بسته کوفت تا کسی در را باز کند. چندین بار هم در باز شد هر چند کوتاه. همواره با خود می گفتم که حرمت صندوق رای را نگاه می دارم حتی اگر انتخاب میان بد و بدتر باشد یا میان بدتر و بدترین. اما این بار پشت در چیز زیادی نیست. دیواری است بلند و طویل با یک در که پشت آن ویرانه است. 
باز هم به شک افتادم که همین صندوق رای خودش غنیمتی است بروم تا برقرار باشد اگرچه چند سوراخ هم در آن است. دیدم این بار دو طرف صندوق باز است. کمک از غیب رسید و مقاله مسعود بهنود را خواندم. در این سال ها همواره معتدل بود. شاهد بودم که به رفسنجانی رای داد و بعدها فهمیدم که درست بود. او هم انتخابات را طلاق رجعی داد.
نه دیگر این بار رای نمی دهم. نمی توانم رای بدهم به کسانی که تا دیروز قیمت ها را تثبیت می کردند و امروز تصعید. نمی توانم کسانی را به عنوان نماینده در حال شعار "مرگ بر" ببینم. نمی توانم سکوت شان یا دروغ شان را برابر کوی دانشگاه ببینم. 
می دانم که برگزاری دادگاه 3000000 میلیاردی و تهدیدهای یارنه ای هم نتیجه عکس می دهد امروز.
نه دیگر این بار رای نمی دهم که هیچ, از خانه هم خارج نمی شوم. این آخرین ترکش ام است به آرامش. تا بار دیگر چه شود. شاید از دیوار بالا رفتم نه از در. شاید دیوار را خراب کردم تا از میان خرابه ها حداقل کوه نور را نجات دهم تا در عوض برنج و چای به هندوستان نرود. 
نه دیگر این بار نمی توانم رای دهم. خون های عزیزانمان هنوز تازه است. این بار رای که نمی دهم هیچ, از خانه هم خارج نمی شوم.