۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

به احترام تمام کشته شدگان, به احترام خودم و آینده آن بسیجی که روز 22 خرداد انتظارم را می کشد, می آیم

به احترام تمام کشته شدگان و خانواده های آنها, برای احترام به خودم و رای دیده نشده ام, برای آینده آن بسیجی که روز بیست و دوم انتظارم را می کشد و برای فرزندانش, برای شیخ شجاع و میرحسین ثابت قدم, به احترام شرف اهل قلم, برای فراموش نکردن حسین درخشان, به احترام عیس سحر خیز و تمام آنان که ناجوانمردانه در زندانند و بی اندازه بزرگوار, به احترام شورای هماهنگی مخفی راه سبز امید, به راه پیمایی بیست و دوم خرداد خواهم رفت و مانند دو سال پیش از بیست و دوم خرداد دوباره شروع خواهم کرد. دوباره دیکتاتور را صدا خواهم کرد. برای بار آخر با او اتمام حجت خواهم نمود.
دو سال پیش من و امثال من نوشتیم و فریاد زدیم که این راه به ناکجا آباد می رود, اقتصاد به فنا می رود و اخلاق و فرهنگ بدین شیوه سقوط خواهد کرد. روشنفکران ما نوشتند و گفتند که دولت با جادو و پیشگو راه خود را می رود نه با سازمان برنامه و کارشناس. نشنیدند و ما را مشتی مرفه انگشت شمار خواندند. امروز خودشان هم برخی از همان حرف ها را می زنند و به درستی یافته های پیشین مخالفان پی برده اند. به خیابان می آیم چرا که این بار به غیر از نگرانی های پیشین, غصه آینده آن بسیجی را هم دارم که ندانسته آینده خود را تباه می کند و به استقبالم می آید با چوب و گاز اشک آور. اما من می روم برای آینده خودم, او و فرزندانش.
به روشنی می توان دید که علاوه بر مشکلات پیشین, ایران اکنون با اختلافات داخلی حاکمان و عطش دنیای غرب برای تغییر در خاورمیانه نیز روبروست. فقر گسترده در یک قدمی مردم است و پی آمد ناخواسته آن فحشا و اعتیاد و جرم بیشتر است. اختلاف های قومی هر لحظه می تواند حادثه ای ایجاد کند و گسترش بنیادگرایی شیعه هر ثانیه می تواند بمبی را منفجر نماید.
به خیابان می آیم تا در کنار تلاش مغز و دستانم برای آگاهی خودم و دیگران, پاهایم هم در راه آزادی گامی بردارد.
این بار آگاه تر از دو سال پیش می آیم. مدتی طول کشید تا بفهمم مشکل فقط رای گمشده ام نیست. ایراد آن صندلی است که همه را فاسد می کند. این بار می خواهم صندلی را بردارم. اواخر دوران خاتمی بود که فهمیدم قانون اساسی ایراد های جدی دارم اما گمانم بر این بود که با عمل به همین کتاب با مطالب ضد و نقیص می توان به رفاه و سعادت بیشتر رسید اما اکنون می دانم که مطلق کردن حکومت چه در دستان شاه چه در دستان فقیه, همه چیز را به نابودی می کشاند. مخلوط کردن دین و سیاست, هر دو را به نابودی می کشاند.
بیست و دوم خرداد امسال می آیم چرا که از آینده ایران و ایرانی نگرانم. برای آن لباس شخصی هم دلم می سوزد که نمی داند در آینده ای نزدیک چه در انتظارش است. می آیم به احترام آینده همه ایرانی ها.

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی