۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

اینجانب آمادگی خود را برای پرداخت دو میلیون ریال جریمه نقدی آقای سعید مرتضوی اعلام می نمایم

پس از روشن شدن احکام دادگاه قضات کهریزک و با عنایت به اینکه مظلومیت آقای سعید مرتضوی در حکم این دادگاه مشخص  شد و ایشان از اتهام معاونت در قتل تبرئه شدند و بطور خلاصه ایشان آزارش حتی به یک مورچه هم نرسیده چه برسد به محمد کامرانی و زهرا کاظمی. همچنین با در نظر گرفتن ساده زیستی ایشان و عدم تمکن مالی برای پرداخت جریمه نقدی, اینجانب آمادگی خود را برای پرداخت جریمه نقدی نامبرده اعلام می دارم.
شایان ذکر است مبلغ دو میلیون ریال را اگر جلوی بچه هم بگذاری قهر می کند وبه همین دلیل از دادگاه تجدید نظر تقاضا می کنیم یا مدتش رو زیاد کند یا کیفیت آن را افزایش دهد و یا کلا بی خیال شود.
ضمنا از پدر آقای روح الامینی تقاضا می نمایم ضمن شکستن گردو با دم خود به دست بوسیدن رهبری رفته و به دلیل حمایت  کامل ایشان از کهریزک, هفت بار دورایشان طواف نمایند و همچنین به دلیل کساد شدن بازار دارو, برای انتخابات های آتی به همراه جمیع اعضاء خانواده شرکت نمایند. 
بنا به اطلاع واصله آقای سعید مرتضوی تا کنون مبلغ دو میلیون ریال (معادل دویست هزار تومان) را ندیده است و ایشان زیر صد میلیون تومان اساسا کار نمی کند. فلذا به دادگاه تجدید نظر محترم پیشنهاد می نمایم جرم ایشان را همان دزدیدن ریش تراش اعلام فرمایند تا در روزنامه های فردا نیاز به حروف چینی مجدد نباشد.
گفتنی است مبلغ دویست هزار تومان جریمه, کمتر از پول کپی گرفتن پرونده آقای مرتضوی می باشد و ایشان می توانند بجای پرداخت پول, نسخه پرونده خود را به دادگاه عودت دهند تا در پرونده های آتی به عنوان چرک نویس از آن استفاده شود. در این صورت اینجانب نیز از آمادگی خود جهت پرداخت پول انصراف خواهم داد.
در پایان درخواست می نمایم سایر پرونده های مشابه - مانند زیر گرفتن شهروندان توسط ون نیروی انتظامی - نیز به همین شعبه دادگاه ارجاع داده شود تا هم با دقت و سرعت بیشتری رسیدگی شود و هم اینجانب مجبور نباشم پول زیادتری از جیب خود صرف چنین اموری نمایم. ضمنا هیچ تشکری هم از آقای روحانی نمی نمایم.

برچسب‌ها:

۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

13 اسفند 1390, روزی برای خندیدن دوباره مرغان پخته

در حالی که گروهی در فکر رای دادن هستند و گروهی رای ندادن, مرغان پخته آماده اند تا دوباره بخندند از ته دل. دو سالی بود که به روزمرگی افتاده بودند. یا خورده شدند یا گران شدند و بی استفاده. اما به گفته سخنگوی مرغان پخته, روز 13 اسفند امسال دقیقا یک روز پس از انتخابات, مرغان پخته و حتی نپخته خود را آماده می کنند تا حسابی بخندند.
پیشبینی می شود در روز 13 اسفند 1390 اعلام خواهد شد که مشارکت مردم کم نظیر بوده و مشت محکم یا سیلی محکمی بر دهان استکبار کوفته یا نواخته شده است و گروهی از خودشان بر خودشان پیروز گشته است.
اعلام خواهد شد که جنبش سبز و اصلاحات کاملا مرده اند و حتی رییس بهشت زهرا برای اطمینان از مرگ نامبردگان شماری از قبرهای خود را شش طبقه کرده و این مردگان را در طبقه شش و پنج دفن کرده است. همه خوشحال هستند وشاد اما مرغان پخته بیشتر و خندان تر.


برچسب‌ها:

۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

رای که نمی دهم هیچ, از خانه هم خارج نمی شوم

بر این اعتقاد بوده و هستم که آنقدر باید بر در بسته کوفت تا کسی در را باز کند. چندین بار هم در باز شد هر چند کوتاه. همواره با خود می گفتم که حرمت صندوق رای را نگاه می دارم حتی اگر انتخاب میان بد و بدتر باشد یا میان بدتر و بدترین. اما این بار پشت در چیز زیادی نیست. دیواری است بلند و طویل با یک در که پشت آن ویرانه است. 
باز هم به شک افتادم که همین صندوق رای خودش غنیمتی است بروم تا برقرار باشد اگرچه چند سوراخ هم در آن است. دیدم این بار دو طرف صندوق باز است. کمک از غیب رسید و مقاله مسعود بهنود را خواندم. در این سال ها همواره معتدل بود. شاهد بودم که به رفسنجانی رای داد و بعدها فهمیدم که درست بود. او هم انتخابات را طلاق رجعی داد.
نه دیگر این بار رای نمی دهم. نمی توانم رای بدهم به کسانی که تا دیروز قیمت ها را تثبیت می کردند و امروز تصعید. نمی توانم کسانی را به عنوان نماینده در حال شعار "مرگ بر" ببینم. نمی توانم سکوت شان یا دروغ شان را برابر کوی دانشگاه ببینم. 
می دانم که برگزاری دادگاه 3000000 میلیاردی و تهدیدهای یارنه ای هم نتیجه عکس می دهد امروز.
نه دیگر این بار رای نمی دهم که هیچ, از خانه هم خارج نمی شوم. این آخرین ترکش ام است به آرامش. تا بار دیگر چه شود. شاید از دیوار بالا رفتم نه از در. شاید دیوار را خراب کردم تا از میان خرابه ها حداقل کوه نور را نجات دهم تا در عوض برنج و چای به هندوستان نرود. 
نه دیگر این بار نمی توانم رای دهم. خون های عزیزانمان هنوز تازه است. این بار رای که نمی دهم هیچ, از خانه هم خارج نمی شوم.

۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

طرح نوسازی ماهواره

طرح نوسازی ماهواره به خوبی در حال انجام است.
مطابق قانون مصوب مجلس شورای اسلامی, نیروی انتظامی موظف به جمع آوری دیش ها و ال ان بی های فرسوده و مشهود است. بدیهی است که تا حداکثر دو روز پس از جمع آوری, تجهیزات ذکر شده نوسازی می گردند که هیچ, در پاره ای موارد دستگاه های گیرنده نیز نو سازی می گردند و امت همیشه در صحنه می توانند با دستگاه های گیرنده جدید ضمن تماشای برخی کانال های فیلم, موزیک و ورزشی کارتی, کانال های دوست داشتنی دیگر را هم تماشا بفرمایند.

شایان ذکر است این طرح هم از سوی برادران قاچاقچی مورد استقبال قرار گرفته است و نامبردگان به راحتی در حال فروش یک کشتی تجهیزات مرتبط وارداتی هستند, هم مردم به دلیل نوسازی دعا گو هستند, و هم سبب خرسندی سربازان بدنام امام زمان که دنبال بهانه برای نشان دادن چماق به مردم هستند, شده است.

برچسب‌ها:

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

روز قدس سال 1388

سال 1388 بود. روزی که قدس نام نهاده شده بود اما حال و هوایش فرق داشت با دیگر سال ها.
سال های پیش، این روز فقط برایم روز جمعه بود مانند جمعه های دیگر. آن سال اما به راه افتادیم. دیدن دوستان چندان مشکل نبود گروه گروه مخالفان را می دیدی که با لبخند به هم نگاه می کنند یعنی شما هم؟
اعتراض های خیابانی زیاد دیده بودیم در آن سال اما نخستین بار بود که طرفداران و مخالفان حکومت رو در روی یکدیگر قرار می گرفتند.
در آن سال کلمه "اولین" زیاد کاربرد داشت. انتخابات اول. نماز جمعه اول. روز قدس اول. عاشورای اول.


رو در رو شدیم نابرابر. جوان های حکومت با اسلحه و باتون و گاز اشک آور در پیاده رو و مسن ترهایشان در راهپیمایی به همراه اتومبیل و بلندگو و بوق و کرنا. مخالفان هم با مچ بند و پارچه و اسپری سبز.
هر کدام کار خودمان را می کردیم. ما دست خالی شعارهایمان را می دادیم و آنها با بلندگو. این روند به هم خورد وقتی که جوان های حکومت تاب نیاورند و حمله کردند باهر آنچه همراه داشتند.



خاطرم هست که پیرمردی خطاب به ما گفت منافق آشوب گر. و کسی پاسخش داد ما که کاری نداریم، شما به ما حمله می کنید. پیرمرد که هنوز از عصبانیت دیدن منافق آشوب گر آرام نشده بود باز فریاد کرد که چه کسی به شما حمله کرده؟ همان لحظه گلوله اشک آور کنارش پایین آمد و همگی متفرق شدیم. دیگر آن پیرمرد را ندیدم اما بی گمان آن پیرمرد به خانه که برسد آن اعتقاد قبلی را نخواهد داشت و آدمی دیگر خواهد شد.




برچسب‌ها: